اسطیری: بحران هویت ملی مسئله داستان های «ناسور» است. / مدقق: عشق گمشده در میان این داستان ها در وجود لیلا متجلی شده.
در تازه ترین نشست نقد کتاب «خانه ادبیات افغانستان» مجموعه داستان «ناسور» نوشته خداداد حیدری مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
در این نشست «مجید اسطیری» و «سید احمد مدقق» در جایگاه منتقد حضور داشتند.
جلسه با صحبتهای اسطیری درباره توجه نویسنده مجموعه داستان ناسور به زبان داستان آغاز شد:
یک داستان خوب با چه زبانی با مخاطبش حرف میزند؟ آیا تنها ابزار انتقال مفاهیم و معناها در داستان کلمات هستند؟ آیا تمام آنچه مضمون مورد نظر نویسنده را میسازد باید به شکل تصریحی در داستان بیان شود؟
میدانیم که یک داستان خوب ابزارهای فراوانی برای انتقال مفاهیم خود به مخاطب دارد که به مجموعه این ابزارها “زبان داستان” گفته میشود. زبان داستان را نباید با نثر داستان اشتباه گرفت. نباید پنداشت که هرچه در داستان قرار است بیان شود تنها از طریق کلمات و جملات باید مورد تصریح قرار بگیرد.
نویسنده رمان «رمق» گفت: مجموعه داستان ناسور از لحاظ توجه به زبان داستان مجموعه ای در خور توجه است. در داستانهای مختلف با این مسئله مواجه میشویم که نویسنده از تمام عناصر داستان به عنوان زبان داستان استفاده میکند و آنچه ناگفتنی است آن بیند و آن گوید. بیشک مخاطبی که موفق به کشف معانی مستور در داستان از طریق زبان رمزی مورد استفاده نویسنده میشود لذت و حظ ادبی بیشتری میبرد و هوشیارانهتر داستان را دنبال میکند.
برای مثال در داستان ناسور واقعهای غیراخلاقی اتفاق افتاده که نویسنده به هیچ عنوان نمیتواند به صورت صریح از آن حرف بزند اما با توصیف تلاش مادر در رفو کردن پارگی پرده خانه معنای مورد نظرش را میرساند و همچنین شخصیت مادر را نیز میسازد و میپردازد.
یا در داستان شش انگشتی تضاد درونی یک شخصیت اپورتونیست به شکل گفتگوی خیالی عکس های توی قاب وی بر دیوار خانه تصویر میشود. در همین داستان ناتوانی مرد در برقراری رابطه با زن یک تاویل مهم تاریخی سیاسی را به ذهن متبادر میکند و آن ناتوانی سیاستمداران و بازیگران نظامی مهم تاریخ افغانستان در کارسازی برای این سرزمین است.
در نمونه ای دیگر در داستان معشوقه من شاهد روابط ناگفتنی دو مانکن فروشگاه هستیم و در وجه ضمنی اثر با تعلیق بالایی که دارد و کشف معنا را به تاخیر میاندازد این معنا روبرو میشویم که تنانگی در روابط تا جایی میتواند انسان را مسخ کند که از انسان چیزی جز مانکن باقی نماند.
یا در داستان قطعه پنجاه وقتی که پیرمرد عکس پسر شهیدش را در میان شهدای دیگر روی بنر می یابد برای بوسیدن عکس پسرش باید تلاش کند تا قدش به عکس برسد. این صحنه معنای علو درجه ای که شهید یافته را به ذهن متبادر میکند.
این ها نمونه هایی از توجه خداداد حیدری به زبان داستان است و نمونه هایی از این دست در مجموعه ناسور فراوان است.
نویسنده مجموعه داستان «تخران» به قدرت قصه گویی حیدری اشاره کرد و افزود: نکته دیگری که در مجموعه ناسور باید به آن توجه کرد قدرت بالای قصه گویی نویسنده است. با نویسنده ای قصه گو روبرو هستیم که میشود قصه هایش را در عالم خارج از ادبیات هم برای مخاطبان تعریف کرد.
من مجموعه ناسور را دارای سطح قابل قبولی از تنوع در مضمون و فرم روایت میدانم که هم ناشی از تجربه گرایی نویسنده است و هم ناشی از وسعت دید وی. در مورد تجربه گرایی نباید از این نکته غافل شد که معمولا نویسندگان جوان علاقه مند هستند فرم های مختلف داستان نویسی را بیازمایند و در مواردی نخستین مجموعه نویسندگان جهانی رنگارنگ از فرم های روایی و جهان های داستانی را در خود گنجانده است. اما علاوه بر این باید از نویسنده ای که حاضر نیست راه های پیموده خود را دوباره بپیماید و موفقیت های نسبی خود را تکرار کند و ترجیح میدهد قدم در راه تجربه کردن مسیرهای تازه بگذارد تقدیر کرد. معتقدم در اکثر مواقع آن چه داستانهای یک مجموعه را در کتار هم قرار میدهد ضرورت چاپ شدن آنها در یک کتاب است و اگر این جنبه اعتباری را نادیده بگیریم هر داستان جهانی خودبسنده و دور از داستان دیگر دارد.
پایان بندی برخی از داستانها ضعف دارد. مثلا در داستان غم شار پایان داستان جمع کننده وضعیت ایجاد شده در داستان نیست. چشم پسرک که در میدان حادثه افتاده است آیا به او باز میگردد؟ چرا او دیگر چیزی نمیبیند و داستان با توجه به صداها تمام میشود؟ یا در داستان ناسور سرنوشت دختر بالاخره چه میشود؟ حضور دوست وی در صحنه آخر چه وجهی دارد؟ چرا در صحنه آخر ما با مادر وارد اتاق میشویم اما با خروج او از اتاق خارج نمیشویم؟
سپس سید احمد مدقق نویسنده جوان که اصالتا افغانستانی است به بررسی کتاب ناسور پرداخت و گفت:
ناسور، مجموعهای با 9 داستان است که موضوع اغلب داستانهای آن جنگ و تبعات آن است. وحدت موضوعی و مضمونی در یک مجموعه داستان میتواند نقطه قوت آن محسوب شود. چرا که همانند یک رمان بازتاب منظومه فکری و جهانبینی خاص نویسنده است. ولی تشتت و تنوع در داستانهای کوتاه یک مجموعه ممکن است به سردرگمی مخاطب منجر شود. تنوعی که رگههایی از آن در مجموعه داستان ناسور دیده میشود و یکدستی آن را کمرنگ کرده است.
به طور کلی نویسنده هر داستان برای انتخاب یک موضوع و نوشتن داستانش تحت تاثیر عوامل مختلفی است. گرفتن سفارش، انتخاب بر اساس باورهای شخصی، عقاید ایمانی و مذهبی، تجربههای عمیق شخصی و .. از جمله این عاملهاست. پنهانترین این عاملها تاثیر گرفتن از جریانهای ادبی حاکم در زمانه نویسنده و یا گفتمان رایج رسانههای یک جامعه است.
نویسنده رمان تحسین شده «آوازهای روسی» ادامه داد: به طور مثال این تاثیرپذیری را میتوان در داستان مجاهدها کشته نمیشوند دید. داستانِ چند نفر از جمله یک فرد انتحارکننده که بعد از انفجار و کشته شدن هم اکنون در صحرایی برزخ مانند همگی مات و مبهوت گفتگو میکنند. اما تصویری که از فرد انتحارکننده ارائه میشود همان تصویری است که بارها در دیگر قالبها تکرار شده. فردی دگم، تک بعدی و تا حد زیادی تیپ. بدون اینکه نویسنده کمی به شخصیت و خلوت او نزدیک شود و تصویر متفاوتتری به مخاطبش بدهد.
مجید اسطیری در بخش دوم صحبت هایش «بحران هویت ملی» را مسئله اساسی خداداد حیدری در داستانهایش عنوان کرد و گفت:
به نظرم مهم ترین مسئله این مجموعه مسئله هویت ملی است. مخدوش شدن این هویت گاهی در قامت شخصیت یک پیرمرد افغانی که نمیتواند در قبال زن بدکاره داستان آن زن موضعی بگیرد خود را ظاهر میکند، گاهی در قامت شخصیت جوان داستان قطعه 50 که غربت شهدای فاطمیون دل او را به درد آورده، گاهی در قامت شخصیت کودکی به نام خداداد که موشک به خانه شان برخورد کرده و دیگر نمیتواند مهم ترین رویای زندگی اش یعنی فوتبالیست شدن را پی بگیرد و گاهی هم پیرمرد داستان شش انگشتی را میبینیم که کاری از دستش نمی آید و هویتش دو پاره شده.
نکته دیگر درمورد این مجموعه مسئله اخلاق لیبرال مسلکانه است. بی شک جنگ های دو دهه اخیر و تندروی های مذهبی که در افغانستان اتفاق افتاده امکان خلق داستانهایی بر اساس ایده اسلام انقلابی را در این کشور کمرنگ کرده است. البته در زمینه شعر چهره هایی مثل محمدکاظم کاظمی که در بستر فرهنگی ایران جدی گرفته شدند آثار ارزشمندی بر اساس ایده اسلام انقلابی خلق کردند ولی در زمینه داستان نویسی چنین رویشی اتفاق نیفتاد. به نظر میرسد خداداد حیدری هم بین دو ایده اسلام انقلابی و اخلاق لیبرال مسلکانه در نوسان و تردید است. گاهی در داستان آن زن اصالت را به آزادی های فردی میدهد و داستانی شبیه فیلم مالنا بر پایه اخلاق لیبرال مسلکانه خلق میکند، گاهی در داستان قطعه پنجاه شخصیتی که خلق کرده ناخودآگاه و از اعماق وجودش به دفاع از رزمندگان فاطمیون برمیخیزد و خودش از حرف های خودش تعجب میکند.
صحبت های مدقق پایان بخش این نشست بود:
مهمتر از انتخاب موضوع یک داستان، نوع پرداخت و نگاه تازه و خاص نویسنده به آن موضوع است. داستانهای شش انگشتی و غمشار با ایده و پرداختی متفاوتتر، توانایی قلم نویسنده را به خوبی نشان میدهد و لذت ادبی وافری نصیب مخاطب میکند. شش انگشتی داستان مجاهدی است که روزگاری دامنه اختیاراتش از کویته و پیشاور و قندهار و کابل میگذشت اما اکنون به زوال رفته و حالا که پیرمردی تنهاست در گوشهای از تهران در جستجوی روزگار از دست رفته خویش است. نویسنده برای نشان دادن وجوه مختلف شخصیتی به زیرکی از تعدد راوی استفاده میکند. در داستان غمشار نویسنده با داشتن ایده چشم منفصل و خارجی، فاجعهای را از پشت دیوارها روایت میکند. فاجعهای که با اینکه افراد با آن فاصله دارند ولی حتی تحمل بیان جزئیات آن وجود ندارد.
داستانهای معشوقه من، ناسور و آن زن داستانهایی هستند که موضوع آن به خلاف سایر داستانهای این مجموعه جنگ نیست. چیزی که در نگاه اول متوجه شدم و حس کردم وحدت موضوعی و مضمونی این مجموعه را خدشهدار کرده است. اما شاید بتوان گفت استفاده از تکرار نام لیلا در داستانهای این مجموعه و تبدیل شدنش به یک مفهوم تا حد زیادی این پندار را به حاشیه میبرد و حس یکدستی و همگونی را القا میکند. گویا جنگ، مهاجرت و تبعات آن همه دست به دست هم دادند تا تمامی افراد لیلایی در زندگیشان از دست بدهند. مجموعه داستان خداداد حیدری، حکایت زخمی ناسور در زندگی همه کسانی است که جنگ و مهاجرت را تجربه کردهاند.