لبهای خشک چشمه
به استاد باختری
شکرالله شیون
اینک دوباره مرد
با قامت کشیده به البرز
از صفحه شهادت تاریخ میرسد
اینک دوباره مرد
از صفحه شهادت جاری سرخ خون
بر صخره سیاه
بر صخره کناره دریا
زانو زده است
چشمش به دور دور
دستش به روی آب
فانوسها به ماتم فردا نشستهاند.
آه، ای خدای من
نگذار کاین پیمبر خاموش
در پیش چشم خلق
بر مرگ کولهبار بزرگش وضو کند
آه،
ای منجیان کوچک ساحل
امشب نهنگ در دل دریا
میراثخور نعمت تاریخ میشود
فانوسها به ماتم دیروز
فانوسها به ماتم فردا نشستهاند.
آه، ای پیمبر خاموش
چیزی برای فاتحه روشنی بگو.