زیستن به عشق یک آواز همگانی
«میخواهم بازگردم به چیزهای همگانی/به آب/به نان/به یک آواز/و چند گل سرخ». (خورخه لوییس بورخس)
1
تابستان 1383 در سفری به زادگاهم؛ کابل، هر جا بساط کتابفروشی برپا بود، دنبال کتابهای ادبی میگشتم. روزی در چهارراه صدارت، کتابچه کوچکی با رنگ بنفش، نگاهم را گرفت: «روبهرو با واصف باختری». وقتی آن را گرفتم و فوری خواندم، نمیدانستم همان کتابچه ریزنقش، ده سال بعد دوباره به کارم میآید و بخشی از کتابی خواهد شد برای انتشار در برنامه نکوداشت استاد محمد واصف باختری.
2
زیستن در فضای مهاجرت که زندگیات در آن هرگز روی زمین بند نیست، دشواریهای خودش را دارد. آنگاه هم که پای کار فرهنگی به میان میآید، این سختیها پیش چشمت قطار میشوند: «تجربه کار گروهی نداریم»، «تحمل موفقیتهای همدیگر را نداریم»، «مشورتخواهی در قاموس ذهنمان نمیگنجد»، «منّتگذار هستیم»، «دستمان برای کمک مادی به اهل فرهنگ باز نمیشود»، «انتقادهایمان از سر خیرخواهی نیست»، «خودمان برای بهبود کارها قدمی برنمیداریم»، «پرتوقع و مدعی بار آمدهایم»، «کار ضابطهمند را درک نمیکنیم» و «…».
در چشم به هم زدنی، وارد دهه دوم زندگی «خانه ادبیات افغانستان» شدهایم و در آستانه «هفتمین قند پارسی»، یادگارهایی داریم از این سفر معنوی. از تابستان 1381 که در گرمای کلافهکننده تهران، بساط ساده «این قند پارسی» چیده شد تا روزهای پاییزی تشکیل اولین «ستاد خبری» جشنواره تا دویدن زیر باران زمستانی برای یافتن اقامتگاه و سالن برنامه و جنب و جوشهای روزهای حضور در ستاد دبیرخانه، خاطرههای شیرینی گرد آمدهاند برای لحظههای تنهایی. جمع کوچک اولیه حالا بزرگتر شده است و کارهای این جمع، گستردهتر.
3
دست کم، شش ماه کار طاقتفرسا و شبانهروزی، هر کسی را که باشد، خسته میکند و فرسوده، ولی «موجیم که آسودگی ما در عدم ماست». حجم سنگین کار و فشردگی زمانی برای ساماندهی به این امر خطیر در کنار تلاش برای رساندن شماری کتاب و مجموعه نوشتاری به برنامه، پیگیری دریافت یاریهای مادی و معنوی و فکر کردن برای مجموعه کارهای سختافزاری دیگر در روزهای برنامه، شاید از نگاه بیرونی، چندان سخت به نظر نیاید، ولی در عمل، خواب و خوراک را از نیروهای درگیر آن میگیرد. با این وصف، به عشق گرد هم آمدن در روزهای جشنواره و شنیدن شعرها و قصههای تازه، دیدن همنسلان خود و نوآفرینان و بهرهگیری از سخنان اهل فن، سختیها هم شیرین میشوند. همکاری داوران و کارشناسان عزیز و سخنان دلگرمکنندهشان نیز یکی از آن عواملی است که ما را در ادامه این راه استوار میدارد.
باری، دوست داریم هدفهایی که برای جشنواره دو سالانه «قند پارسی» در نظر گرفتهایم، هر بار، بهتر محقق شود؛ هدفهایی نظیر: «بازشناسی استعدادهای ادبی»، «جوانمحوری»، «رقابتآفرینی»، «توجه اعتدالگرایانه به شعر سنتی و آزاد و داستان سنتی و مدرن»، «نکوداشت پیشگامان و فعالان ادبی»، «توجه به پژوهش ادبی»، «بهرهگیری از داوری صاحبنظران افغانستانی و ایرانی»، «توجه به ادبیات معاصر ایران و تاجیکستان»، «بازتابدهی رسانهای»، «برگزاری سامانمند و منظم»، «افزایش همدلی میان همزبانان»، «خاطرهآفرینی برای اهل قلم» و «افزایش روحیه مشارکت گروهی میان اعضا».
4
«محمد واصف باختری» این زمستان به دهه هشتم زندگی قدم میگذارد، در حالی که پنج دهه کوشش در قلمرو فرهنگ، ادب، علم و حکمت، زندگی پرباری را برای این مرد فرزانه رقم زده است. کوشش دبیرخانه قند پارسی برای نکوداشت جایگاه علمی و ادبی واصف باختری در قالب انتشار گزیده گفتوگوها با واصف، گزیده نوشتارها درباره واصف، گزیده شعرهای سنتی، نیمایی، آزاد و ترجمههای ایشان بخشی از برنامههای ما در این زمینه است. در کنار این موضوع، نخواستیم بر یادکرد «غزنین» به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام گرد فراموشی بنشیند. به همین دلیل، بخش ویژه این دوره از «قند پارسی» به «یادبود جایگاه فرهنگی و تمدنی شهر باستانی غزنین» اختصاص یافت که با انتشار «تماشای باغ فیروزی» و برگزاری ویژهبرنامهای در جشنواره به استقبال آن خواهیم رفت. نشستهای تخصصی شعر و داستان و شعرخوانی شاعران و نویسندگان افغانستانی و ایرانی همچون گذشته برقرار است و دیگر آنکه امیدواریم «قند پارسی» بار دیگر برای شما و ما خاطرهآفرین شود. دست یکایک همکاران نازنینم را در دبیرخانه به گرمی میفشارم و به بودن با آنان به خود میبالم. «تنهایی معنوی» تک تک ما انسانها در اینگونه «جمع» بودنمان، رنگ و آوازی دیگر میگیرد. قدر این «تنهایی جمعی» را بدانیم.